زلف مشکین تو سرمایهٔ سودا باشد
شور مجنون ز همین سلسله برپا باشد
کی چو مجنون شود از دشت نوردی رسوا
هر کرا پردهٔ دل دامن صحرا باشد
عشق با نغمه همانا که ز یک سلسله است
هر قدر پرده نشین آمده رسوا باشد
عالم وصل شد سیر گهت همچو حباب
چشم بر هم چو زنی جوش تماشا باشد
بسکه ویرانهٔ مجنون تو وحشت خیز است
جغد در ساحت این غمکده عنقا باشد
عالم و هر چه در او، باد به غیر ارزانی!
یارب آن در گرانمایه ز جویا باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت آنست که بر دشت تماشا باشد
باغ را زینت و زیب از گل رعنا باشد
هر که او جانور است آرزوی یار کند
هر که را هست دلی عاشق و شیدا باشد
ذره سنگ همه لعل بدخشان گردد
[...]
همه کس را نظری از تو تمنا باشد
این نوع همه از دیده بینا باشد
دوش در خواهش یک بوسه رقیب تو مرا
چیزها گفت که دشنام تو حلوا باشد
تیر و خنجر فکن از دست و بنازیم بکش
[...]
هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد
پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد
من چو از خاکِ لحد لاله صفت برخیزم
داغِ سودای توام سِرِّ سُویدا باشد
تو خود ای گوهرِ یک دانه کجایی آخِر
[...]
تا به کی این دل من واله و شیدا باشد؟
تا به کی در هوس عشق و تمنا باشد؟
دل و جان رفت ز دستم،چه کنم،درمان چیست؟
مدد جان و دل از عز تعالا باشد
آن زمانی که نقاب از رخ خود بگشاید
[...]
هر که را مهر تو اندر دل شیدا باشد
پای او را همه بر دیده من جا باشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.