چو زلفت بیدلان را در پی تسخیر می گردد
به تن هر قطره خونم دانهٔ زنجیر می گردد
خیالش را ز بس در پرده های دل نهان دارم
فلک از دود آهم صفحهٔ تصویر می گردد
بقدر سوز دل گر دود آه از سینه برخیزد
در اندک فرصتی این ابر عالمگیر می گردد
نه تنها گردن مینا چو مارم می گزد بی او
قدح شبهای هجرانش دهان شیر می گردد
چسان بی او قدم در ساحت گلشن نهم جویا
که بر رویم نسیم گل دم شمشیر می گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت تحت تأثیر زلف معشوق و عشقش قرار دارد. او میگوید که زلف معشوقش باعث بیداری و تسخیر دلها میشود و احساسات عمیقش به صورت زنجیرهایی بر تنش تبدیل شده است. خيال معشوق آن قدر در دل او نهان است که حتی آسمان از غم او دچار تغییر میشود. شاعر اشاره میکند که سوز دلش میتواند دودی به پا کند که جهان را فراگیرد. همچنین، بیمعشوق، شبهایش شبیه به گاز گرفتن مار است و او در نبود او نمیتواند به باغ گل قدم بگذارد، چرا که نسیم گلابی که به آنجا میوزد او را مثل شمشیری فرود میآورد. این شعر بیانگر عمق احساسات عاشقانه و مشکلات ناشی از جدایی است.
هوش مصنوعی: وقتی که زلف تو، دیوانهها را به دنبال خود میکشد، هر قطره خون من مانند دانهای از زنجیر درمیآید.
هوش مصنوعی: من به شدت به خاطر خیالاتش در دل خود را در پردهها پنهان کردهام، به طوری که آوای غمگین و نالهام آسمان را پر میکند و تصویر آن بر روی صفحه آسمان نمایان میشود.
هوش مصنوعی: اگر دل به شدت دلتنگ باشد و از سینهاش آهی بلند شود، در مدتی کوتاه این احساس میتواند بر کل دنیا تأثیر بگذارد و مانند ابری در آسمان پخش شود.
هوش مصنوعی: نه تنها گردن مینا که شبیه به مار است، میگزد، بلکه در غیاب او، جام شبهای جدایی به اندازه دهان شیر بزرگ و خطرناک میشود.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم بدون حضور او در باغ گل قدم بزنم؟ زیرا نسیم گل وقتی به من میخورد، مانند شمشیر تند و برنده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کی آن صیاد بیپروا پی نخجیر میگردد
که دایم در رهش صد صید از جان سیر میگردد
صبوری چون ز حد بگذشت کاری رو نمیآرد
که دارو کهنه چون گردید بیتأثیر میگردد
خط سبزت عنان اختیار از دست و دل برده
[...]
در آن وادی که سرعت خاک دامنگیر میگردد
جنون همچون صدا در حلقه زنجیر میگردد
عداوت با دل بیکینه رنگین رفتنی دارد
ز خون واژگونبختان دم شمشیر میگردد
شکست کار عاشق داغ دارد مومیایی را
[...]
خیالش گر چنین در خاطرم جاگیر میگردد
پس از مردن غبارم گردهٔ تصویر میگردد
بود تا می جوان، با او به صد جان عشق میورزم
مریدش میشوم از صدق دل چون پیر میگردد
حذر کن ای سپهر از تیغ آه گریهآلودم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.