خیالش گر چنین در خاطرم جاگیر میگردد
پس از مردن غبارم گردهٔ تصویر میگردد
بود تا می جوان، با او به صد جان عشق میورزم
مریدش میشوم از صدق دل چون پیر میگردد
حذر کن ای سپهر از تیغ آه گریهآلودم
نفس چون آب بردارد، دم شمشیر میگردد
رهین منّت عشقم که افزود اعتبارم را
شکست رنگ بر رخسارهام اکسیر میگردد
غبار خاطرم انبوه شد، لختی فرو گریم
بلی باران شود، چون ابر عالمگیر میگردد
به خوان روزگاران دست خواهش را نیالایم
که آخر کام نعمتخواره از جان سیر میگردد
شدم شوریده خاطر از خیال گردش چشمی
به هم این حلقهها چون بسته شد زنجیر میگردد
فلک طفل دبستان است طبع نکتهسنجان را
کبود از سیلی من، روی چرخِ پیر میگردد
حزین از فکر آن شیرین دهن دایم گدازانم
شود چون استخوانم آب، جوی شیر میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کی آن صیاد بیپروا پی نخجیر میگردد
که دایم در رهش صد صید از جان سیر میگردد
صبوری چون ز حد بگذشت کاری رو نمیآرد
که دارو کهنه چون گردید بیتأثیر میگردد
خط سبزت عنان اختیار از دست و دل برده
[...]
در آن وادی که سرعت خاک دامنگیر میگردد
جنون همچون صدا در حلقه زنجیر میگردد
عداوت با دل بیکینه رنگین رفتنی دارد
ز خون واژگونبختان دم شمشیر میگردد
شکست کار عاشق داغ دارد مومیایی را
[...]
چو زلفت بیدلان را در پی تسخیر می گردد
به تن هر قطره خونم دانهٔ زنجیر می گردد
خیالش را ز بس در پرده های دل نهان دارم
فلک از دود آهم صفحهٔ تصویر می گردد
بقدر سوز دل گر دود آه از سینه برخیزد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.