گنجور

 
جویای تبریزی

هر کس ز تو چشم کام دارد

بیچاره خیال خام دارد

دور از تو کسی که باده نوش است

افشردهٔ دل به جام دارد

امروز نگین آن لب لعل

در کشور حسن نام دارد

آخر روی تو خط برآورد

آری هر صبح شام دارد

در سینهٔ داغ داغ عشقت

در خاک هزار دام دارد

در بحر خفیف شعر رنگین

جویا مزهٔ تمام دارد

 
 
 
عراقی

هستی که بحق قوام دارد

او نیست، ولیک نام دارد

اوحدی

آن سرو سهی چه نام دارد؟

کان قامت خوش خرام دارد

خلقی متحیرند در وی

تا خود هوس کدام دارد؟

ماهی که به حسن او صنم نیست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدی
حافظ

آن کس که به دست، جام دارد

سلطانیِ جَم، مُدام دارد

آبی که خِضِر، حیات از او یافت

در می‌کده جو، که جام دارد

سررشتهٔ جان، به جام بگذار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه