چشم دل بگشا که جوش حسن اوست
برگ برگ انجمن آیینه دار حسن اوست
یک بغل چاک گریبان را کند گردآوری
با دل هر غنچهٔ گل خارخار حسن اوست
عار باشد عارضش را گر دهی نسبت بگل
چهره گشتن با مه و خورشید کار حسن اوست
عالمی از نرگس مستش خراب افتاده است
بوالعجب کیفیتی در روزگار حسن اوست
می کشان را می به قدر زور خود سازد به خراب
خواری عشاق جویا ز اعتبار حسن اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.