گنجور

 
جویای تبریزی

به آب و تاب حسنش عشقباز است

دلم چون شمع در سوز و گداز است

دل تنگ از تماشایش گشادید

نگاه ما کلید قفل راز است

نماید آب و تاب حسن او را

شکست رنگ ما آیینه ساز است

خیالی در برم دوش آتش افروخت

هنوزم شیشهٔ دل در گداز است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode