قانع شده ست دل به تمنای او مرا
در سر بس است شورش سودای او مرا
در عشق پای تا به سرم خون شد و چکید
از بس فشرده پنجهٔ گیرای او مرا
کی در حریم کعبهٔ مقصود ره دهد
از خود برون نکرده تمنای او مرا
در حیرتم که جان به کجایش فدا کنم
از بس گرفته شوق سراپای او مرا
پیش از نگه به گلشن دیدار می رسم
از جای برده شوق تمنای او مرا
جویا به رنگ لاله ز بخت سیه مدام
در خون نشانده داغ تمنای او مرا
خط سبز خو برویان یاد می آید مرا
یعنی از جوش بهاران یاد می آید مرا
کرده جا در تنگنای سینه ام یک شهر غم
مصر دردم از عزیزان یا دمی آید مرا
اختلاط جام و مینا هر کجا بینم بهم
گرمخونیهای مستان یاد می آید مرا
چون به یاد آن گل رخسار می نالد دلم
از بهار و عندلیبان یاد می آید مرا
هر کجا بینم به خاک افتاده برگ لاله ای
لخت دل با داغ حرمان یاد می آید مرا
گرم شوخی سرمه را بینم چو در چشم بتان
گرد میدان صفاهان یاد می آید مرا
صحبت تسلیم را جویا کنم چون آرزو
دامن تخت سلیمان یاد می آید مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد ذوق خاکساری اول هوس مرا
بیرون کشید جذبه دام از قفس مرا
ساقی ز ابر شیشه خرابم بهار کو
تا جام می شود ثمر پیشرس مرا
پرواز می کنم که گرفتار گشته ام
[...]
سروم دهد چه جلوه بشوخی خرام را
محو خرام خویش کند خاص و عام را
خورشید آسمان زندش بوسه بر رکاب
آرد بزین چو توسن زرین لگام را
ساقی ز روی دختر رز پرده برفکن
[...]
زین پس به کار ناید رطل و سبو مرا
ساقی به خم می بنشان تا گلو مرا
لخت جگر کباب کنم خون دل شراب
کاین بد غرض ز امر کلوا و اشربوا مرا
من هر چه باده نوش کنم نور جان شود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.