گنجور

 
جویای تبریزی

چون بی تو چارهٔ دل محزون کند کسی

خون می چکد ز قطع نظر چون کند کسی

تا کی به یاد لعل لبی شام تا سحر

دل در فشار پنجهٔ غم خون کند کسی

تا چند بی تو پنجهٔ مژگان خویش را

مرجان صفت ز اشک جگرگون کند کسی

سرخوش شود زبوی می «لی مع اللهی»

خود را دمی ز خویش چو بیرون کند کسی

باید نخست ساخت وضو ز آب دیده اش

خواهد چو طوف تربت مجنون کند کسی

جویا اسیر طور تو، آخر مروتی!‏

ظلم اینقدر به عاشق مفتون کند کسی؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اهلی شیرازی

کی دل سبک باشک جگرگون کند کسی

دریا بقطره قطره تهی چون کند کسی

تو نوبهار حسن نه آنی که دل دهد

کز سینه خار خار تو بیرون کند کسی

تا کی سخن ز چشمه حیوان کند خضر

[...]

هلالی جغتایی

تا کی بکنج صبر جگر خون کند کسی؟

امکان صبر نیست، دگر چون کند کسی؟

جان را اگر بمهر تو از دل برون کند

از جان چگونه مهر تو بیرون کند کسی؟

یارب، چه حالتست؟ که روزی هزار بار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از هلالی جغتایی
سام میرزا صفوی

گیرم که دل ز عشق بتان خون کند کسی

طالع اگر مدد نکند چون کند کسی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه