گنجور

 
جیحون یزدی

رخ ندانم که بود نازک و سیمین‌تر از این

دل ندیدم که سبک باشد و سنگین‌تر از این

چهره ام زرد و جهانم سیه و اشکم سرخ

نشود کار کس از عشق تو رنگین‌تر از این

چند گویی که حدیث از لب من باز مگو

ما نداریم دگر صحبت شیرین‌تر از این

گر بلند است قدت بوسه زنم بر نافت

بلکه شادم ز جمال تو به پایین‌تر از این

نکشد دست ز چین سر زلف جیحون

گر جبین را کنی از خشم تو پرچین‌تر از این

باری اندیشه کن از سطوت شهزاده رفیع

گر مرا بنگرد از جور تو غمگین‌تر از این