بهر خدنگ آه از بیداد دلستانی
باشد به پهلوی دل هر استخوان کمانی
از ناله دمادم فرسوده شد زبانم
می بایدم ز آهن همچون جرس زبانی
عمری به پیش تیرش بودی تنم نشانه
اینک به سینه هرجا از زخم او نشانی
از تاج سربلندان شد عالی آستانش
زین آستان نباشد عالیتر آستانی
آهی که دور ازان مه خوردم فرو به سینه
بهر خراش جانم شد آتشین سنانی
باشد بهار خرم آن رخ ز سبزه خط
یارب مباد هرگز آسیبش از خزانی
از ضعف و عجز و پیری جامی ز پا فتادی
ای وای اگر نگیرد دست تو نوجوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی دلتنگی و درد ناشی از جدایی یا بیداد دلستانی است. شاعر از نالهها و زخمهایش میگوید و به عمق مصیبت و رنج خود اشاره میکند. او به زیبایی محبوبش و دلنگرانی بابت آسیب دیدن او از دگرگونیهای زندگی میپردازد. همچنین از ضعف و پیری خود صحبت کرده و حسرت روزهای جوانی را میکشد. در کل، شعر احساسات عمیق عاشقانه و اندوه را با تصاویری زیبا و تأثیرگذار بیان میکند.
هوش مصنوعی: برای اینکه جان و دل را به درد میآورد، غم و اندوهی است که به خاطر معشوق به وجود میآید و به مانند تیرکمانی به جنبههای مختلف دل نفوذ میکند.
هوش مصنوعی: زبانم به خاطر نالههای مداوم خسته و فرسوده شده است، باید زبانی داشته باشم که مانند جرس از آهن قوی و سفت باشد.
هوش مصنوعی: سالها به تیر محبتش در بدنم نشانهای بودم، حالا دیگر در سینهام هر جا زخمی از عشقش وجود دارد.
هوش مصنوعی: از سر تاج بزرگان، مقامش بسیار بلند است و هیچ جایگاه دیگری را نمیتوان یافت که به این مقام برتر باشد.
هوش مصنوعی: احساسی که از دوری معشوق به دل دارم، اینقدر عمیق و سوزان است که حرارت آن به جانم رسیده و مانند آتش سوزان است.
هوش مصنوعی: بهار زیبا و خرم است، و چهره آن مثل سبزهای سرسبز است.ای خدا، نگذار که هیچ آسیبی از خزان بر او برسد.
هوش مصنوعی: از بینوا بودن و ناتوانی و پیری، از پا افتادهایم. ای کاش جوانی دست ما را نگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.