ای خواجه چه جویی ز شب قدر نشانی
هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی
روشن به تو گویم که شب قدر کدام است
گر زانکه تو ادراک شب قدر توانی
آنست شب قدر که بر جان محمد
قرآن عظیم آمده و سبع مثانی
آنست شب قدر که از نور جمالش
وارست کلیم از شب تاریک و شبانی
آنست شب قدر که بر طلعت ماهی
تا مطلع فجرش به تماشا گذرانی
ماهی که بود غایت حاجات و مقاصد
ماهی که بود قبله آمال و امانی
جامی چو به این شب برسی از پی عمری
زنهار سلام من بیدل برسانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به جستجوی معنا و اهمیت شب قدر میپردازد و میگوید که هر شب میتواند شب قدر باشد اگر انسان آن را قدر بداند. او شب قدر را بر میشمارد و به رویدادهای عظیمی که در آن شب روی داده، اشاره میکند؛ مانند نزول قرآن به جان پیامبر و تجربههای معنوی که در آن شب برای انبیا و اولیا اتفاق افتاده است. در نهایت، شاعر از کسی میخواهد که اگر به این شب معنوی و ارزشمند دست یافت، سلام او را به فردی به نام «بیدل» برساند.
هوش مصنوعی: ای آقا، چرا به دنبال نشانهای از شب قدر هستی؟ اگر قدر و اهمیت را درک کنی، هر شب میتواند شب قدر باشد.
هوش مصنوعی: میخواهم به تو بگویم که شب قدر چه شبی است، اگر تو توانایی درک آن را داشته باشی.
هوش مصنوعی: آن شب قدر است که قرآن بزرگ بر جان محمد نازل شده و سورههای هفتگانه (حمد) نیز در آن قرار دارد.
هوش مصنوعی: آن شب قدر است که درخشش زیباییاش باعث شد کلیم (حضرت موسی) از شب تاریک و بیخبری رهایی یابد.
هوش مصنوعی: این شب، شبی است با ارزش و خاص که تو میتوانی زیبایی تا طلوع صبح را در چهرهی ماه تماشا کنی.
هوش مصنوعی: ماهی که هدف اصلی آرزوها و نیازهای ما بود، همان ماهی که به عنوان مرکز امید و آرمانهای ما شناخته میشد.
هوش مصنوعی: اگر به این شب تار برسی، لطفاً در پی عمری که گذراندهام، سلام من را به بیدل برسان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.