بر طرف ماه زلف تو آمد شب سیاه
اینست آن شبی که به است از هزار ماه
بی روی تو هزار مصیبت کشیده ایم
گر زانکه روی وا نکنی وا مصیبتاه
آن کس که راه بر من بی صبر و دین زده ست
سرویست خوشخرام و سواریست کج کلاه
هست این همه کنایت و روپوش بلکه زد
راه من آن که در دل و جانهاست کرده راه
آن شاه دلنواز که هرجا نموده روی
ذلت له الوجوه وخرت له الجباه
دل را به هر دو کون جز او نیست مقصدی
روحی فداء مقصد قلبی و مبتغاه
جامی مگو که غرق گناهم ز آب می
کین آب شست از دل من ظلمت گناه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و تاثیر دلنشین حضور محبوبش اشاره میکند. او شب را به شبهای دیگر برتری میدهد و میگوید که در غیاب محبوب، مصیبتها را تحمل کرده است. شاعر از کسی که به او بیصبری میورزد، یاد میکند و توصیفش میکند. او همچنین به دل و روح خود اشاره میکند و میگوید که همه خواستهها و اهدافش بر گرد محبوبش میچرخد. در انتها، شاعر به کنایه اشاره میکند که حتی اگر در گناه غرق باشد، عشق و زیبایی محبوب میتواند دلش را پاک کند.
هوش مصنوعی: وقتی که زلف تو از پشت ماه کنار میرود، شب تاریک و زیبایی پدید میآید. این شب، شبی است که به خوبی از هزار ماه دیگر است.
هوش مصنوعی: ما برای نبودن تو هزاران درد و رنج را تحمل کردهایم، و اگر همچنان از نشان دادن چهرهات خودداری کنی، آن وقت مصیبتهایمان بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: شخصی که با عجله و بیصبرانه به من نزدیک شده، همچون درختی زیبا و با طراوت است، و سواری که بر او سوار شده، کلاهی کج بر سر دارد.
هوش مصنوعی: این همه نشانهها و پوششها وجود دارد، اما آنچه که مرا به مسیر خود هدایت کرده، چیزی است که در دلها و جانها نهفته است.
هوش مصنوعی: آن پادشاه دلربا که با چهرهاش در هر جا بر فضای دلها حکومت میکند، در برابر او چهرهها به خاک میافتند و برونها خم میشود.
هوش مصنوعی: دل به جز او هیچ مقصدی ندارد؛ روحی فدای مقصد دل و آرزوی اوست.
هوش مصنوعی: نمیتوانی بگویی که من در گناه غرق هستم، چون این آب عشق، ظلمت گناه را از دل من زدوده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامهها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
ای نیکخوی مردم ای نیک خوی شاه
تو نیکخواه شاه و ترا بخت نیکخواه
اندر میان رزم نمانی مگر بشیر
اندر میان بزم نمانی مگر بماه
هم آلت نبیدی و هم آلت سلاح
[...]
ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه
بهرام روز باده بهرام رنگ خواه
اندوه این جهان مخور ای ماه شاد باش
کامروز شادمانست از تخت و تاج شاه
افروخته ست طبعش و افراخته محل
[...]
ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه
اندر جوار جاه تو اسلام را پناه
مقبلترین عالمی و طالع تو را
هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه
موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب
[...]
چون در هوای دل تن من گشت پادشاه
آمد به پیش سینه من از سفه سپاه
لشکرگه سفاهت من عرضه داد دیو
من ایستاده همبر عارض بعرضه گاه
دیو سیه گلیم بران بود تا کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.