گنجور

 
جامی

دی گذشتیم برآن دلبرو گفتیم دعا

قال من انتم قلنا فقراء غربا

فقراییم و عجب آنکه نخواهیم ز تو

هیچ حاجت که تویی در دو جهان حاجت ما

غرباییم و نداریم بجز تو وطنی

چند باشیم چنین از وطن خویش جدا

به فقیران نظری کن که به تأیید نظر

برمس فقر فقیران تویی اکسیر غنا

بر غریبان گذری کن که به تشریف قدوم

از دل تنگ غریبان تو بری بارعنا

گرچه در میکده عشق هزاران راه است

هست نزدیکترین راه ره فقر و فنا

جامی این راه بجز راه سبکباران نیست

دامن از خویش بیفشان و درین راه درآ

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode