شمارهٔ ۳۱۵
وه که از پای درافکند غم آن پسرم
چه بلا بود که پیرانه سرآمد به سرم
عشق و پیری نسزد کن مدد ای بخت سیاه
تا به دود جگر از موی سفیدی ببرم
غم آن تازه جوان از غم پیریم رهاند
با غم او چو جوانم غم پیری چه خورم
گرچه از سیر مه و سال مرا عمر گذشت
آمد از دولت او نوبت عمر دگرم
پشتم از محنت ایام خمیده ست ولی
در ره عشق و وفا از همه کس راستترم
پر برآمد دلم از خون جگر غنچه صفت
جای آن دارد اگر بر تن خود جامه درم
گفتمش زود ز جامی مگذر گفت که من
عمر اویم چه عجب زانکه روان می گذرم
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...