گنجور

 
جامی

معنی الوجود فی صورالکون قد ظهر

ما ضر سر وحدته کثرة الصور

نور وجود مهر و حقایق مهند ازین

بشناس معنی « جمع الشمس و القمر»

ساریست در همه چو به ذات و صفات خویش

دانی که اوست گر به حقیقت کنی نظر

گویا به هر زبان و توانا به هر توان

دانا به هر بصیرت و بینا به هر بصر

کی زو خبر به یک سرمو یابد آن که هست

در راه عشق یک سرمو از خودش خبر

بحر صفاست عشق و کدر ما سوای او

شو آشنای بحر صفا وز کدر گذر

جامی صریر خامه ات «انی انا الله » است

گویا که تو کلیم شدی خامه ات شجر