گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

آمد ازملک عشق لشکر درد

مرد باید کنون که گیرد مرد

تندبادی ز کوی عشق وزید

که برآمد ز خاکساران گرد

فارغند از جفای یار اغیار

یارما هرچه کرد با ما کرد

هرکس از خم عشق رنگی یافت

عاشق واشک سرخ و چهره زرد

نفس عاشقان جهانسوز است

کار افسردگان بود دم سرد

کاست جانم پی فزایش دوست

چشم بگداخت هرکه جان پرورد

جامی از غیر دوست فرد نشین

دوست فرد است و دوست دارد فرد

 
 
 
رودکی

اشتر گرسنه کسیمه برد

کی شکوهد ز خار؟ چیره خورد

کسایی

نانوردیم و خوار و این نه شگفت

که برِ ورد، خار نیست نورد

مردم اندر خور زمانه شده‌ست

نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد

عنصری

از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد

کوه یر نوف شد هوا پر گرد

مسعود سعد سلمان

شعر سید محمد ناصر

دل من شاد کرد و خرم کرد

شدم از گرمی طبیعی پوست

همچو تشنه که آب باید سرد

بر دل من نشاط رامش یافت

[...]

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

صدر اسلام زنده گشت و نمرد

گرچه صورت به خاک تیره سپرد

در جهان بزرگ ساخت مکان

هم بخردان گذاشت عالم خرد

پس تو گویی که مرثیت گویش

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۵۸ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه