جز شمع کافوری مخوان آن سرو سیم اندام را
کز تن چو پیراهن کشد روشن کند حمام را
گیسوی مشکین بر تنش گویی نهاده باغبان
بهر شکار بلبلان بر خرمن گل دام را
نبود شب مهمانیش حاجت به شمع افروختن
کز رخ فروغ صبحدم بخشد نماز شام را
از عام دین و دل برد وز خاص زهد و معرفت
گسترده دامی خط او تاراج خاص و عام را
طوق سیه بختی شده در گردن جان لازمم
تا گرد رویش دیده ام آن خط عنبر فام را
آرام جانم می برد رفتار تو کو یک زمان
بنشین و آرامی بده این جان بی آرام را
گفتار جامی را نشان وصف جمالش پس چه غم
گر راوی شعرش کند محو از تخلص نام را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
هم تازهرویم هم خجل هم شادمان هم تنگدل
[...]
ساقی همان به کامشبی در گردش آری جام را
وز عکس می روشن کنی چون صبح صادق شام را
می ده پیاپی تا شوم ز احوال عالم بیخبر
چون نیست پیدا حاصلی این گردش ایام را
کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده
[...]
بهر تو خلقی می کشد آخر من بدنام را
بس می نپایم، چون کنم وه این دل خودکام را
یک شب به بامی دیدمت، آنگه به یاد پای تو
رنگین بساطی می کنم از خون دل آن بام را
خواهم که خون خود چومی در گردن جامت کنم
[...]
ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را
وین جامه ی نیلی ز من بستان و در ده جام را
چون بندگان خاص را امشب بمجلس خوانده ئی
در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را
خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته
[...]
کردند ید آن زلف و رخ دلهای بی آرام را
بهر شکار بلبلان بر گل نهادی دام را
پیش گل اندام تو دارد گل اندامی ولی
لطفی نباشد آنچنان اندام بی اندام را
ساقی رسید ایام گل خالیست از می جام مل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.