گنجور

 
جامی

ای خط تو کرده رقم از مشک لوح سیم را

سر بر خط تو چون قلم خوبان هفت اقلیم را

تعظیم قبله تا به کی بنمای طاق ابروان

تا سجده طاعت برم آن قبله تعظیم را

امسال اگر در طالعم ننهد منجم وصل تو

از دیده جوی خون کنم هر جدول تقویم را

چون حرف دانان را رود ز اسرار قرآنی سخن

نقش خم ابروی تو تأویل بس «حامیم » را

با داغت ابرهیمیم تا خاست از گل آتشت

زانسان کز آتش بیش ازین گل خاست ابرهیم را

زامید و بیم عقبیم شد تیره دل ساقی بیا

می ده که شویم زین ورق حرف امید و بیم را

تسلیم حکم عقل را جامی چه سان گردن نهد

زینسان که تیغ عشق تو زد گردن تسلیم را