آنان که دست رد به رخ ما نهادهاند
بر ما زبان طعن و ملامت گشادهاند
ظاهر شود چو پرده برافتد ز روی کار
کایشان نه داد مردی و انصاف دادهاند
عزم سفر به عالم دل کردهاند لیک
در ره فتاده بلکه ز ره اوفتادهاند
اول چو سیل رفته خروشان و کفزنان
و آخر میان راه چو ریگ ایستادهاند
اعیان عالمند ولی کور باطنند
بر شکل آدمند ولی دیوزادهاند
در عرصه عمی و جهالت دو اسپهاند
در شاهراه دانش و بینش پیادهاند
جامی ز جام حسن بتان باده خور چه باک
گر منکران نه واقف ازین جام و بادهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بس خزانهها که به مداح دادهاند
تا این خزانههای مدایح نهادهاند
صدر صدور مشرق و مغرب نظام دین
بر رقعه کمال تو شاهان پیادهاند
چرخ بلند و همت عالیت گوییا
هردو به هم ز یک رحم و صلب زادهاند
احباب تو به ذُوره دولت رسیدهاند
[...]
در کوی بیخودی نه کنون پا نهادهاند
کز ما در عدم، همه خود مست زادهاند
آنها که نام خویش کریمی نهادهاند
چیزی که گفتهاند همانا که دادهاند
مردم ز حد خویش برون پا نهادهاند
راه هزار تفرقه بر خود گشادهاند
بسته است روزگار جهان را به کار گل
یکسر به فکر باغ و عمارت فتادهاند
خواهند عاقبت ز ندامت به سر زدن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.