جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

یا از زبان دوست شنو داستان دوست

یا از زبان آن که شنید از زبان دوست

باشد کلام دوست مبرا ز هر لغت

هست این لغات مختلف از ترجمان دوست

۳

بیرون بود ز جمله نشانها کزو دهند

اینست پیش دوست شناسان نشان دوست

به ز آستان دوست سر ما ندیده جای

تا سر به جا بود سر ما و آستان دوست

دستان شوق او زده مرغان باغ عشق

هر جا شکفته غنچه ای از بوستان دوست

۶

از ما گمان حسن وفا بود دوست را

شکر خدا که راست شد آخر گمان دوست

جامی مجوی کشف حقیقت ز شیخ شهر

بیگانه نیست محرم سر نهان دوست