دنیا که گرفت در دل و جان جایت
هان تا به بخیلی نکند رسوایت
آن را به کسی ده که بگیرد دستت
یا پیش سگی نه که نگیرد پایت
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
دنیا که گرفت در دل و جان جایت
هان تا به بخیلی نکند رسوایت
آن را به کسی ده که بگیرد دستت
یا پیش سگی نه که نگیرد پایت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دی زلف عبیر بیز عنبر سایت
از طرف بناگوش سمن سیمایت
در پای تو افتاد و بزاری میگفت
سر تا پایم فدای سر تا پایت
اول ز پی وصال روح افزایت
بگرفته بدم پای بلور آسایت
اکنون که خبر شنیدم از هر جایت
گردست رسد مرا ببوسم پایت
ای رأی سفر کرده فغان از رایت
خود بی تو چگونه دید بتوان جایت
از دیده کنم رکاب هجر افزایت
تا مردمکش همی پرستد پایت
زین رفتن جان ربای درد افزایت
چون سازم و چون کنم پشیمان رایت
برخیزم و در وداع هجر آرایت
بندی سازم ز دست خود بر پایت
چون شانه و سنگ اگر پذیرد رایت
تا فرمائی به لعل گوهرزایت
دستی به صد انگشت زنم در زلفت
بوسی به هزار لب نهم بر پایت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.