گنجور

 
جامی

دلا بین ز توبه به کارم گره

قل استغفرالله مما کره

چو مطرب خراشد رگ چنگ را

ز کارم گشاید به ناخن گره

چو شب ماه را تیر آهم بخست

عذار تو پوشید مشکین زره

چو بینی لبش جامی از پا بیفت

همانجا که می می خوری سربنه

 
 
 
عنصری

یکی پادشا بود در نیمروز

که از داد دیدی بزرگی و روز

بگنج اندرش ساخته خواسته

بجنگ اندرش لشکر آراسته

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
عیوقی

کنم آه ازین چرخ گردنده آه

که عیشم تبه کرد و روزم سیاه

تو بدرود باش ای گرانمایه در

که من تن سپردم به خاک سیاه

مبادا به تو بر تبه عیش و عمر

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از عیوقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه