گنجور

 
جامی

عجب مطبوع و موزونی عجب زیبا و رعنایی

عجب شوخ دل آشوبی عجب ماه دل آرایی

به غمزه آفت جانی به قامت سرو بستانی

به رخ شمع شبستانی به لب لعل شکرخایی

دلی دارم ز غم پر خون غمی دارم ز حد بیرون

دریغا گر تو بر حال من بیدل نبخشایی

اجل نزدیک شد دور از توام آخر چه کم گردد

اگر روزی قدم در پرسش من رنجه فرمایی

لبالب شد ز خون بی جام لعلت ساغر چشمم

لب شیرین چه باشد گر به شکرخنده بگشایی

قدت یا رب چه موزون است کز رفتار شیرینش

قیامت خیزد اندر شهر اگر ناگه برون آیی

اساس عشق محکم گشت و بنیاد خرد ویران

اغیثونی اخلائی اعینونی احبائی

دلم بس خلوتی تاریک و تنگ آمد بیا جانا

درون منظر چشمم نشین یکدم چو بینایی

رو ای همدم تو در بزم طرب با دوستان خوش زی

رها کن تا بمیرد جامی اندر کنج تنهایی

 
 
 
فرخی سیستانی

بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی

به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی

قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی

چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی

نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

شبی تاری چو بی‌ساحل دمان پر قیر دریائی

فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی

نشیب و توده و بالا همه خاموش و بی‌جنبش

چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی

زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده

[...]

سنایی

ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی

تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی

ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی

ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی

پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی

[...]

انوری

خرد را دوش می‌گفتم که ای اکسیر دانایی

همت بی‌مغز هشیاری همت بی‌دیده بینایی

چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد

که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی

کسی کاندر جهان بی‌هیچ استکمال از غیری

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی

زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی

امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم

خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی

اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه