زان تازه خط سبز که بر لب فزودهای
هوش و خرد به تازگی از ما ربودهای
خضر است آن نه خط که ز لعل حیاتبخش
دیگر به آب زندگیش ره نمودهای
خط و لبت که خضر و مسیحند همنفس
خود هردو را به لطف تکلم ستودهای
گفتند ناسزای تو میگفت دی بتی
امروز خوشدلم به گمان کآن تو بودهای
هرگه به لطف جانب ما کردهای نظر
بر روی ما دریچهٔ رحمت گشودهای
شبها چه غم ز محنت بیخوابی منت
زین سان که خوش به مسند راحت غُنودهای
گفتی بگوی قصه جامی چه حاجت است
روزی اگر فسانه مجنون شنودهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شمع اگر نه محنت عشق آزموده ای
از راه دیده راز دلت چون نموده ای
پروانه را بسوختی و یافتی جزا
تخمی که کاشتی بر آن خود دروده ای
از عاشقان تو رسته تری زانکه روزها
[...]
گرچه به هر سخن دلم از تن ربودهای
با این همه بگوی، که جانم فزودهای
چشمت به غمزه بردن دلها نمونهایست
تا تو بدین بهانه چه دلها ربودهای!
رویت درون پرده و صد پرده چاک از او
[...]
ای آنکه در نصیحت ما لب گشودهای
معلوم میشود که تو عاشق نبودهای
هر طعنهای که بر دل آزرده کردهای
بر زخم ما جراحت دیگر فزودهای
گفتی: اگر دل تو ربودم به صبر کوش
[...]
دارم دلی ز غصه گرانبار بودهای
بر خویشتن ز آبله چیزی فزودهای
دل آن بلا کزو نفسی برق خرمنی
بخت آنچنان کزو اثر مرگ دودهای
از بهر خویش ننگم و دارم ز بخت چشم
[...]
روی تو را ندیده دلم را ربوده ای
در دلبری چه چابک و چالاک بوده ای
دین ودلی سراغ ندارم دگر به کس
غارت همی ز بسکه دل ودین نموده ای
داری کجا ز حالت شب های ما خبر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.