جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۱

گر سرم خاک گشت بر در تو

باد جانا سعادت سر تو

پست شد همچو سایه سرو بلند

پیش شمشاد سایه پرور تو

۳

تن چون موی من بود جان را

یادگار از میان لاغر تو

سر زلفت به شهپر طاووس

می پراند مگس ز شکر تو

سادگی بین که آینه خود را

دارد اندر صفا برابر تو

۶

ای بسا شب که خامه برد به روز

با خیال خط معنبر تو

جامی از جام جم نیارد یاد

گر خورد جرعه ای ز ساغر تو