صبر از دل و دل از من و من از وطن جدا
سهل است اگر نباشم ازان سیم تن جدا
سازد ز غصه همچو قبا جیب خویش چاک
گر یک زمان فتد ز تنش پیرهن جدا
در بیستون ز ناله من گر صدا فتد
ناله ز درد کوه جدا کوهکن جدا
هر صبحدم ز شوق تو پیش گل و سمن
مرغ چمن جدا کند افغان و من جدا
زارم بکش مگوی کزین آستان برو
مردن بر تو به که ز تو زیستن جدا
زان حالها که پیش من آمد جدا ز تو
اکنون فسانه ای ست به هر انجمن جدا
دانی که چیست جامی ازین آستانه دور
آشفته بلبلی ز حریم چمن جدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و فاصله عاطفی گوینده از وطن و معشوقش است. او از جدا شدن دل و بدنش از وطن و معشوقش سخن میگوید و میگوید که حتی اگر از تنش جدا باشد، از غصه رنج خواهد برد. همچنین، او هر روز به یاد محبوب خود ناله میکند و از جداییاش رنج میبرد. در پایان، به وضوح نشان میدهد که زندگی بدون محبوبش را بر نمیتابد و مرگ به عنوان یک گزینه بهتر از زندگی بدون او را میپندارد. این شعر به زیبایی نشاندهنده غم و اندوه ناشی از جدایی است.
هوش مصنوعی: آنقدر آسان است که من از وطنم دور باشم، اگر دل و صبر من از من جدا شود.
هوش مصنوعی: گرفتاری و درد دل میتواند انسان را به شدت تحت تأثیر قرار دهد و باعث شود که او احساسش را به گونهای عمیق و واقعی تجربه کند. وقتی که قلب انسان از اندوه پر میشود، میتواند به شکلی عمیق و قابل مشاهده در خود را نمایان کند، مانند این که لباسی که به تن دارد، از روی بدنش جدا شود. این وضعیت به نوعی نشاندهندهی شدت احساسات منفی و غم درونی فرد است.
هوش مصنوعی: اگر صدای ناله من از بیستون بلند شود، این ناله جدا از درد کوه خواهد بود و کوهکن نیز از آن جدا خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر صبح که میشود، به خاطر شوق تو، پرندهای در چمن به خاطر گل و سمن ناله میزند و من هم از آنها جدا هستم.
هوش مصنوعی: من را بزن و نگو که از این درگاه خارج شوم، زیرا برای من بهتر است که از تو جدا شوم تا اینکه همچنان در کنار تو زندگی کنم.
هوش مصنوعی: آن حالاتی که زمانی پیش من بود و به خاطر تو به وجود آمد، اکنون به داستانی تبدیل شده که در هر جمعی به آن اشاره میشود.
هوش مصنوعی: میدانی که چه حالتی دارد گلی که از باغ جدا شده و بلبل ویرانحال و آشفتهای که از آغوش چمن دور گشته است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی که تن ز جان شود و جان ز تن جدا
هر یک جدا ز عشق تو سوزند و من جدا
من چون زیم که هر نفس آن لعل آتشین
می سوزدم بخنده جدا وز سخن جدا
گر جان ز تن جدا شود و تن ز جان چه غم
[...]
بلبل نمی شود به قفس از چمن جدا
فانوس، شمع را نکند ز انجمن جدا
حیرت مباد پرده بینایی کسی!
کز یوسفیم در ته یک پیرهن جدا
هشدار کز خراش دل سنگ خاره شد
[...]
گفتی شویم کی من از او او ز من جدا
روزی که تن ز جان شود و جان ز تن جدا
خوش آنکه جا کنم ببرت چند سوزدم
رشک قبا جدا حسد پیرهن جدا
نالان از آن چو مرغ اسیرم که سوزدم
[...]
هستم ز کوی آن بت گل پیرهن جدا
نالان چو بلبلی که بود از چمن جدا
ای جان و تن فدای تو رفتی و می کند
جان از جدائی تو جدا ناله، تن جدا
از رشک غیر رفتم ازان کو وگرنه کس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.