گرچه بر دل ز غم عشق تو باری دارم
لله الحمد که باری چو تو یاری دارم
گردم از رخ مبر ای اشک که این عطر وفا
یادگاری ز سم اسب سواری دارم
باغ من آن سر کوی است و بهار آن گل روی
عیش من بین که چو خوش باغ و بهاری دارم
غرقه در گریه خویشم بگشا بند کمر
که ازین موج غم امید کناری دارم
مانده ام دیده به ره بر گذر باد صبا
چه کنم زان سر کو چشم غباری دارم
سر به زانوی غمم مانده و خلقی به گمان
که چو ایشان مگر اندیشه کاری دارم
جامی از بزم وصالش چو منی را چه نصیب
اینقدر بس که در آن کوی گذاری دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر غم و اندوه شاعر ناشی از عشق است. او با وجود غم عشق، خدا را شاکر است که یاری چون محبوبش را دارد. شاعر به زیبایی گل و بهار اشاره میکند و منزلت عشق و یادگاری از محبوب را زیبا توصیف میکند. او همچنین از غم و گریه خود میگوید و اشاره میکند که امیدی در دل دارد. شاعر در انتظار دیدار محبوبش است و حالش نشاندهنده عمق احساسات اوست. در نهایت، او به میخوارگی از وصال محبوب اشاره میکند و میگوید که همین که در کوی محبوب قدم گذاشته است، برایش کافی است.
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر عشق تو بر دلم غم و بار سنگینی هست، اما خدا را شکر که همچون تو یاری در کنارم دارم.
هوش مصنوعی: از چهرهات دور نکن مرا ای اشک، زیرا این عطر وفایی که به همراه دارم، یادگاری از سواری بر اثر سم اسب است.
هوش مصنوعی: باغ من در انتهای کوچه است و بهار آن همان چهره گلگون توست. ببین که چقدر از این باغ و بهار خوشحالم.
هوش مصنوعی: در حالتی از اندوه و گریه غرق شدهام، پس لطفاً بند کمرم را بگشا، زیرا از این موج غم، به امیدی برای نجات نیاز دارم.
هوش مصنوعی: من در انتظار بادی هستم که از سمت صبا بوزد و به این فکر میکنم که چه باید بکنم، چون از دیار محبوبم غبار خاطراتی در چشمانم نشسته است.
هوش مصنوعی: من با سر به زانوی غم خود نشستهام و دیگران گمان میکنند که من هم مانند آنها دغدغهای در سر دارم.
هوش مصنوعی: در بزم عشق او، من که چنین حالتی دارم، چه چیزی بیشتر از این برایم باقی مانده که در آن مکان از او یاد میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم
بلبلم، این همه افغان ز بهاری دارم
نازنینی ست که بهرش دل و دین می بازم
خوبرویی ست که با او سرو کاری دارم
مست دلدارم اگر می نبود، ورنه از آنک
[...]
از سر زلف نگاری دو سه تاری دارم
یادگاری ز سر زلف نگاری دارم
چه دهم دل بکسی تا غم یاری دارم
کاین دل خون شده را از پی کاری دارم
برد اندیشه یاری ز بس از کار مرا
[...]
روزگاریست بمیخانه گذاری دارم
با سگان در آن خانه قراری دارم
هر کرا حصن حصینی است بربع مسکون
من هم از دیر خرابات حصاری دارم
ساکن خطه عشقیم که اقلیم بقاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.