مانده ام از یار دور و زنده ام
زین گنه تا زنده ام شرمنده ام
برنیارم کند ازان لب بوسه ای
گرچه عمری در طلب جان کنده ام
برده ام لاغر تنی پیش رقیب
استخوانی پیش سگ افکنده ام
بندگان داری سگان هم نیز و من
بندگان را سگ سگان را بنده ام
تا چشیدم لذت غم های تو
آید از شادی عالم خنده ام
ز اطلسی شاهی اگر عورم چه عار
خلعت من بس لباس ژنده ام
گفته جامی نمی ارزد به هیچ
هر چه می گویی بدان ارزنده ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر است که از دوری یار رنج میبرد و به خاطر گناهان خود شرمنده است. او به رغم تلاشهایش برای نزدیکی به یار، نمیتواند از لبان او بوسهای بگیرد و این موضوع برایش تلخ است. شاعر از احساس ضعف و حقارت خود در مقابل رقیبان سخن میگوید و میگوید که او به نسبت سگان و بندگان، خود را در مرتبه پایینتری میبیند. او با وجود این، لذت غم یار را بر شادیهای دنیا ترجیح میدهد. همچنین، حتی اگر از نظر ظاهری چیزی نفی داشته باشد، احساس خود را بسیار ارزشمند میداند و بر ارزش سخنانش تأکید میکند.
هوش مصنوعی: من از دوری محبوبم در عذابم و با اینکه هنوز زندهام، این گناه مرا آزار میدهد و باعث خجالت من است.
هوش مصنوعی: هرچند که مدت زیادی به دنبال عشق و احساسات بودهام، اما قادر نیستم از آن لب بوسهای بگیرم.
هوش مصنوعی: من یک برده لاغر و ضعیف دارم که آن را پیش رقیب خود گذاشتهام و استخوانی را هم پیش سگ انداختهام.
هوش مصنوعی: تو بندگانی داری و حتی سگان هم زیر نظر تو هستند. اما من برای بندگان تو، مانند سگی نسبت به سگان تو هستم.
هوش مصنوعی: وقتی طعم غمهای تو را چشیدم، از شادیهای دنیا دیگر برایم خندهای نمانده است.
هوش مصنوعی: اگر از شاه اطلسی هم بد باشم، برایم مهم نیست؛ چون لباس کهنهام ارزش بیشتری از جامهی پادشاهی دارد.
هوش مصنوعی: هر چه بگویی و هر چه بگذرانی، ارزش آن به اندازه جامی نیست که میگویی. من خودم برای تو ارزش بیشتری دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیگری گفتش که تا من زندهام
عشق او را لایق و زیبندهام
میزنم با تو بجد تا زندهام
من چه کارهٔ نصرتم من بندهام
من برین در بندهام تا زندهام
تا چنینم بندهٔ پایبندهام
گفته میریزم همین دم خون تو
بی همین ار زندهام ارزندهام
مردم از گریه به اندوه نوی
[...]
نازنینا من ز جانت بنده ام
بنده ی عشق توأم تا زنده ام
گر قبول افتم تو را در بندگی
بنده ای با طالع فرخنده ام
چون قدت سروی ندیدم راستی
[...]
ز آفتاب مهر او تابندهام
پادشاهی میکنم تا بندهام
گر نوازد ور کشد فرمان اوست
بندهام در بندگی پایندهام
بلبل مستم درین گلزار عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.