زهی به وعده وصل تو تازه جان و جهانم
بیا که بی تو ز درد و غم فراق به جانم
غم فراق ندانم چگونه پیش تو گویم
که چون رخ تو ببینم رود ز کار زبانم
ببخش منصب فراشیم که آن سر کو را
به دیده خاک بروبم ز گریه آب فشانم
اگر ز کوی تو خاری خلد به پای سگانت
به سوزن مژه بیرون کنم به دیده نشانم
به جرم عشق تو گر می کشند گو بکشیدم
که من نهفتن این راز بیش ازین نتوانم
من آن نیم که شماری مرا ز سلک غلامان
همین بس است که داری گهی ز خیل سگانم
چو خوانم از غم تو دردناک گفته جامی
هزار سوخته دل را ز دیده خون بچکانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و longing (دلتنگی) شاعر برای معشوقش میپردازد. شاعر از درد و رنج فراق صحبت میکند و ابراز میکند که دیدن عشقش باعث میشود نتواند صحبت کند. او فراق را چنان سنگین توصیف میکند که آرزو دارد در کنار معشوق باشد. شاعر به عشق خود وفادار است و آگاهی دارد که حتی اگر به او آسیبی برسد، به خاطر عشقش تحمل میکند. در نهایت، او خود را از بیخودان عشق میداند و حاضراست در کنار سگان معشوق باشد و از درد عشقش فریاد بزند.
هوش مصنوعی: خوشا به حال من که با وعده دیدار تو، زندگی و وجودم پر از شادابی و سرزندگی است. بیتو، زندگیام پر از درد و غم جدایی است.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه باید از غم دوری تو بگویم، زیرا وقتی به چهرهات نگاه میکنم، زبانم از کار میافتد.
هوش مصنوعی: ببخشید که مقام و جایگاه ما پایین است، اما من آن گوشه خیابان را با چشمانم پاک میکنم و از شدت گریه، آب میریزم.
هوش مصنوعی: اگر از محله تو خار به پای سگانت برود، من آن را با سوزن مژهام از چشمانم بیرون میآورم و به تو نشان میدهم.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عشق تو مرا بکشند، بکشیدم؛ زیرا نمیتوانم بیشتر از این این راز را در دل نگه دارم.
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که تو مرا در دسته غلامان بشماری؛ همین برای من کافی است که گاهی در کنار سگها هستم.
هوش مصنوعی: وقتی از غم تو سخن میگویم، احساس درد عمیقی مرا فرا میگیرد و به راستی میتوانم دل هزاران نفر را که در آتش عشق سوختهاند به گریه وادارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم
بیا، که بی رخ خوب تو بیش مینتوانم
بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم ماندن
تو خود بگوی که: بی تو چگونه زنده بمانم؟
چگونه باشد در دام مانده حیران صید
[...]
کجایی، ای به فدای تو گشته جان و جهانم
بیا بیا که جدا بودن از تو می نتوانم
صبا سلام تو آرد، ولی به من نرساند
که در غلط فتد از دیدنم، از آنکه نه آنم
شدم ز دست تو و هم عنان تو نگرفتم
[...]
در آی از درم ای آرزوی دل که بر آنم
که بر دو دیده روشن بمردمیت نشانم
دمی که بیتو نشینم حدیث عشق تو گویم
همان دمست اگر هست حاصلی ز جهانم
حدیث شکر میگونت از آن نفس که شنیدم
[...]
تو میروی و بر آنم که در پی تو برانم
ولیک گردش گردون گرفته است عنانم
مگو که اشک مران در پیم، بگو: من مسکین
به غیر اشک چه دارم که در پی تو برانم؟
تو رفتی و من گریان بماندهام، عجب از من
[...]
به ابرویت که نشسته به گوشهای چو کمانم
به چشم تو که چو نرگس به صورتت نگرانم
تراست بر ورق گل کشیده خط سیاهی
که من حقیقت عالم در آن سواد بخوانم
شبی میان تو دیدم که در کنار من آمد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.