دل خون و جان فگار و جگرریش و سینه چاک
هم خود بگوی چون نکشم آه دردناک
بیمار پرسیی بکن ای یار مهربان
کافتاده ام ز هجر تو در بستر هلاک
آلوده کرد دامنم از خون دل سرشک
واحسرتا که خاصیت این داد عشق پاک
عطر کفن ز خاک درت کردم آرزو
آخر ببین که می برم این آرزو به خاک
بویت شنید غنچه و گل هم که می کند
این جامه پاره پاره و آن خرقه چاک چاک
گر پر شود جهان همه از ماه منظران
والله لست انظر طوعا الی سواک
گفتم که جامی از غم عشق تو مرد گفت
گر همچو او هزار بمیرد مرا چه باک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شمس دین و دولت ، ای صدر شرق و غرب
ای از همه خصال بدی گوهر تو پاک
احباب را ز مایدهٔ جود تو حیات
حساد را ز صاعقهٔ سهم تو هلاک
از عزم نافذ تو ربوده نفاذ باد
[...]
دردا! که شد سلاله خاتون به زیر خاک
در حضرت خدای جهان برد جان پاک
بر ما گر اعتراض کند مدّعی چه باک
بر آستانِ دوست مقیمیم هم چو خاک
عین الیقین معاینه می بین و دور باش
هم چون من از وساوسِ تشبیه و اشتکاک
چنگال در مزن به گریبانِ ما گریز
[...]
رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه چاک
با دولت غم تو ز فکر جهان چه باک؟
بی باک می رود دل ما در ره فنا
چون شوق غالبست، چه اندیشه از هلاک؟
جان مست حیرتست، که حسنیست دلفریب
[...]
جان می دهم به باد و غمت می برم به خاک
طوبی لمن یموت و فی قلبه هواک
پاکی تو و ز پرده عزت تو را ندید
جز دیده های پاک خوشا دیده های پاک
هر شب به جست و جوی خیالت روان کنم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.