گنجور

 
جامی

حدیثی مشکل و سری ست مغلق

که در کون و مکان کس نیست جز حق

حقیقت واحد است و وحدت او

بود مرد محقق را محقق

ولیکن ز اختلاف اعتبارات

گهی باشد مقید گاه مطلق

مجرد یابیش ز اطلاق و تقیید

اگر جلباب هستی را کنی شق

چو بندی از تصاریف شیون چشم

تو را مصدر نماید عین مشتق

کند هر دم بیان این نکته را عشق

ولی عقلش نمی دارد مصدق

نبخشد جان جامی را خلاصی

ز قید عقل جز جام مروق

 
 
 
مجیرالدین بیلقانی

شقیق النفس هات علی الشقائق

شرابی کان بدین وقت است لایق

گل اندر باغ می خندد چو معشوق

و قدیبکی السحاب بلحن عاشق

ادر بنت الکروم علی کرام

[...]

ادیب صابر

دلم را دیده عاشق کرد عاشق

که دل را عشق لایق بود لایق

مراد از دیده معشوق است معشوق

دلم پیوسته عاشق باد عاشق

بدان دلبر سپردم دل که دارد

[...]

حکیم نزاری

صراحی می زند بانگ اناالحق

بیا ساقی بده جام مروق

من از حلق صراحی می ننوشم

به وقت صبح تسبیح مصدّق

ببین بر چهره ی خوبان که از می

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه