صوفی شهر آن به انواع فضایل متصف
باده خورد و شد به فضل باده خواران معترف
ساخت جاروب حریم میکده موی سفید
خرقه پشمینه در پای خم افکند از کتف
خرده چون شین در سر شاهد کن و شمع و شراب
تا شوی بالانشین بر اهل عشرت چون الف
آن جبین بین برتر از ابرو که پنداری شده ست
عطف دامان مه روشن هلال منخسف
حرف آن قامت مزن با مایل طوبی که او
خاطری دارد ز سمت استقامت منحرف
طبع نادان را ز دانا شادتر دارد سپهر
ز انتظام افتد چو کار پیر خوانندش خرف
شاهد مقصود را پرده حجاب هستی است
جز به جام می نشد بر جامی این سر منکشف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ز اخلاف تو تازه گشته آثار سلف
مملکت را چون تو نآمد از سلف هرگز خلف
زان خلف ماندی ز شاهان سلف ایام را
کز تو در فردوس آسودست ارواح سلف
پایگاه شرع را از احترام تو علو
[...]
آن خداوندی که فردوس است ازو شهر نسف
اهل حضرت راست از اقبال او جاه و شرف
بر خلایق ناید از وی جز مراعات و لطف
مردمی از خلق او زاید چو لؤلؤ از صدف
نیست جز وی در صف آزادگی دارای صف
[...]
آن خداوندی که عالی شد بدو نام شرف
از طرایف مدح او توزد همی نام طرف
تا نیابی بر او ضایع بود رنج طمع
تانگویی نام او مشکل بود نام شرف
خدمت درگاه او توقیع انعام نعیم
[...]
گر شود در عشق جانان جان شیرینم تلف
هر زمان افزون بود دل را بمهر او شعف
چشم من گر رسته دندانش را بیند بخواب
از خیال روی او گوهر شود همچون صدف
همچو چنگ از پیش بر نارم سر اندر بندگیش
[...]
نقد عمر زاهدان در توبه از می شد تلف
قل لهم ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف
جرعه ای کز ساغر اهل صفا ریزد به خاک
خاک آن بر خون ارباب ریا دارد شرف
نکته عرفان مجو از خاطر آلودگان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.