گنجور

 
جامی

ز رشک قدت ای سرو سمنبر

به صد پاره دلی دارد صنوبر

به باغ خلد اگر شاخ گلی هست

تو آن شاخ گلی ای شوخ دلبر

نهال حسنی و ما چشم داریم

که آریمت به آب دیده در بر

مرا کشتی و تکبیری نگفتی

چه سنگین دل کسی الله اکبر

کنایت زان لب آمد پیش عارف

شراب سلسبیل و آب کوثر

نخواهد رفتن پروانه را شمع

ازان در بزم خود می سوزدش پر

خوش است از یاد تو پیوسته جامی

ولی اکنون به دیدار تو خوشتر

 
 
 
دقیقی

پریچهره بتی عیار و دلبر

نگاری سرو قدّ و ماه منظر

سیه چشمی که تا رویش بدیدم

سرشکم خون شدست و بر مشجر

اگر نه دل همی‌خواهی سپردن

[...]

عنصری

غنودستند بر ماه منور

خط و زلفین آن بت روی دلبر

یکی را سنبل نو رسته بالین

یکی را لالۀ خود روی بستر

ز مشکین جعد زنجیرست گویی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور

میان عاشق و معشوق بنگر

نگه کن تا چه باید هر دوانرا

وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر

چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

همایون جشن عید و ماه آذر

خجسته باد بر شاه مظفر

امیر انشاه بن قاورد جغری

جمال دین و دین را پشت و یاور

خداوندی ، کجا کوته نماید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه