مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور
میان عاشق و معشوق بنگر
نگه کن تا چه باید هر دوانرا
وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر
چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟
چه خواهد عاشق از معشوق دلبر؟
چه دانی دوستی را حدو غایت ؟
مقدر باشد آن یا نامقدر؟
چه باشد علت کردار معشوق؟
بجای عاشقی معشوق پرور
مرا زینگونه فکرتهاست بسیار
اگر دانی سخنهاگو ازین در
مر او را گفتم: ای پرسنده! احسنت
نکو پرسیدی و زیبا ودرخور
بپرسیدی ز حد و غایت عشق
جوابی جزم خواهی و مفسر
می آن گویم که دانم، ور ندانم
مرا از جمله جهال مشمر
که داند عشق را هرگز نهایت
سؤالی مشکل آوردی و منکر
بر من عشق را غایت بجاییست
که کس کردنش نتواند مقرر
چنان باید که نکند هیچ عاشق
حدیث حاسد معشوق باور
بوقت خلوت اندر پیش معشوق
چو کهتر باشد اندر پیش مهتر
مسخر گشته معشوق باشد
وگرچه عالمش باشد مسخر
ز بهر دوستی بالای معشوق
پرستد سایه سرو و صنوبر
ز بهر رنگ و بوی جعد معشوق
نباشد ساعتی بی سنبل تر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پریچهره بتی عیار و دلبر
نگاری سرو قدّ و ماه منظر
سیه چشمی که تا رویش بدیدم
سرشکم خون شدست و بر مشجر
اگر نه دل همیخواهی سپردن
[...]
غنودستند بر ماه منور
خط و زلفین آن بت روی دلبر
یکی را سنبل نو رسته بالین
یکی را لالۀ خود روی بستر
ز مشکین جعد زنجیرست گویی
[...]
دلم در جنبش آمد بار دیگر
ندانم تا چه دارد باز در سر
همانا عشقی اندر پیش دارد
بلایی خواهد آوردن به من بر
بگردد تا کجا بیند بگیتی
[...]
همایون جشن عید و ماه آذر
خجسته باد بر شاه مظفر
امیر انشاه بن قاورد جغری
جمال دین و دین را پشت و یاور
خداوندی ، کجا کوته نماید
[...]
یکی گفتی که شه را ویس بدتر
به خان اندر ز صد خاقان و قیصر
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.