گنجور

 
جامی

حلقه زر تا به گوشت جای کرد ای سیمبر

قامتم چون حلقه شد زین رشک و رخسارم چو زر

بست زرین حلقه ات راه خلاص از هر طرف

بر دل من چون برد مسکین از آنجا ره بدر

آن چنان از حلقه نبود گوش تو هرگز تهی

از خیالش نیست خالی چشم ارباب نظر

زر گرفت از پختگی پیش بناگوش تو گوش

سیم گو خامی مکن زین بیش و لاف از حد مبر

تا تو را زر دیده ام از حلقه بر بالای سیم

سیم بر بالای زر ریزم مدام از چشم تر

داغ بر ران سگان از حلقه باشد رسم و تو

می نهی از حلقه های خویش داغم بر جگر

نظم جامی را به وصف حلقه خود گوش کن

گرچه نبود در خور آن حلقه زر این گهر

 
 
 
عنصری

عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر

جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر

طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال

و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر

چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش

[...]

فرخی سیستانی

بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر

ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر

گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح

گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر

هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر

نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر

اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد

جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟

خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته

[...]

ازرقی هروی

ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر

دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر

ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست

باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر

ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست

[...]

ابوعلی عثمانی

مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ

لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ

قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ

فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه