شمارهٔ ۴۱۵
بساط زرکش شاهی چه نقش ما دارد
تن برهنه ما نقش بوریا دارد
بکش ز نطع امل پاکزین عمل عیسی
ز گرد بالش خورشید متکا دارد
به دست راحت اقبال دهر غره مشو
که زخم سیلی ادبار در قفا دارد
به سنگ سر نه و آسوده زی ز درد سری
که بهر تاج گرانسنگ پادشا دارد
حضور دل که شه از ملک و مال جست و نیافت
به کنج مصطبه بی جست و جو گدا دارد
کسی که بر محک همتش بود زر و مس
به یک عیار چه حاجت به کیمیا دارد
به پشت پا زده جامی دو کون را و هنوز
ز فقر چشم خجالت به پشت پا دارد
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...