گنجور

 
جامی

خاست هر سو فتنه گویی فتنه جوی من رسید

بر سمند ناز ترک تندخوی من رسید

باد عنبربو چرا شد گرد مشکین بهر چیست

گر نه از صحرا غزال مشکبوی من رسید

اشک خونین بر رخ زردم نشانی بیش نیست

زانچه در شبهای تنهایی به روی من رسید

تیغ او را داده اند آب از زلال زندگی

جان دیگر یافتم چون بر گلوی من رسید

ز آسمان هر سنگ بیدادی که آمد بر زمین

کرد بخت من مدد کان بر سبوی من رسید

ای خوش آن ساعت که گفتی چون شدم پیدا ز دور

اینک آن دیوانه ژولیده موی من رسید

همچو جامی سرمه چشم جهان بین ساختم

هر غباری کز سم اسپ تو سوی من رسید

 
 
 
امیرعلیشیر نوایی

باز تیغ ظلم بر کف تندخوی من رسید

ریخت هر سویی دو صد خون تا به سوی من رسید

هر چه از طوفان اشک من رسید اندر غمش

بر همه روی زمین اول به روی من رسید

سنگباران فلک صد جا سرم را هم شکست

[...]

فضولی

بر گلویم تیغ ترک تند خوی من رسید

تشنه لب بودم که آبی بر گلوی من رسید

از نسیم وصل جانها را معطر شد دماغ

غالبا کز ره غزال مشکبوی من رسید

ژاله وش بارید ازو سنگ ملامت بر سرم

[...]

صائب تبریزی

باده منصور در جام و سبوی من رسید

صاف شد این سیل خونین تا به جوی من رسید

عالمی خوشوقت شد از نافه سودای من

بر جنون زد بر دماغ هر که بوی من رسید

گشت شیرین از صفای سینه من چون صدف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه