هر که خواهد سوی آن شوخ ستمگر گذرد
واجب آنست که اول قدم از سر گذرد
کاش جان بگسلد از تن که مگر همره باد
گه گهی جانب آن سرو سمنبر گذرد
آه ازان شوخ که بر هر سر راهی که روم
بهر محرومی من از ره دیگر گذرد
ناگهان گر گذرش سوی من افتد روزی
تا نبینم رخ او بیش روان تر گذرد
در چمن چون به هوای قد او گریه کنم
آب چشمم همه بر سرو و صنوبر گذرد
همنشینا نفسی پیش نظر حایل شو
طاقتم نیست که آن مه ز برابر گذرد
او به کف تیغ که جامی ز سر خود بگذر
من در آن غم که مباد از سر من درگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات شاعر درباره یک معشوق ستمگر و زیبا میپردازد. شاعر میگوید که برای رسیدن به او، باید از خود و موانع دل بگذرد. عشق به این معشوق به قدری عمیق است که همه چیز بر او تأثیر میگذارد. شاعر از حسرت و محنتهایی که بر او روا میشود میگوید و همچنین از آرزو میکند که حتی اگر جانش هم باید تفکیک شود، حضوری از آن محبوب را حس کند. او به قدری گرفتار عشق است که نمیتواند حتی از نگرانی درباره دوری او رهایی یابد و همه چیز را به خاطر او تحمل میکند. در نهایت، اشتیاق او به معشوق و آسیبپذیریاش در برابر عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد به محبوب بازیگوش و ستمگر دست یابد، لازم است که ابتدا بر مشکلات و موانع غلبه کند.
هوش مصنوعی: ای کاش جانم از بدنم جدا شود تا با نسیم گاه و بیگاه به سوی آن سرو زیبا پرواز کنم.
هوش مصنوعی: چقدر دردناک است که آن معشوقهی خوشخلق، همیشه در تمام جاهایی که من میروم، از راه دیگری عبور میکند و به من دسترسی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر روزی به طور ناگهانی او به من نزدیک شود، نمیخواهم که چهرهاش را ببینم، زیرا دلم میخواهد با سرعت بیشتری از کنارم عبور کند.
هوش مصنوعی: وقتی در چمن به یاد قامت او اشک میریزم، آب چشمم بر روی سروها و صنوبرها جاری میشود.
هوش مصنوعی: دوستانم، ای یاران من، کنارم باشید و مانع دید من شوید، زیرا طاقت دیدن آن ماه را از دور ندارم.
هوش مصنوعی: او به تیغی که جامی را از سر خود میگذراند، میگوید که من در آن غم و اندوه هستم که مبادا این غم از من بگذرد و دور شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زخم عشاق محال است ز خنجر گذرد
چه خیال است که مخمور ز ساغر گذرد؟
زاهد خشک ز سرچشمه زمزم نگذشت
مست چون از می چون خون کبوتر گذرد؟
چرخ پر کوکبه سد ره عاشق نشود
[...]
نه همین گرد ره شوق ز صرصر گذرد
ریگ این بادیه چون برق هم از سرگذرد
دل دریا شود آتشکده داغ نهان
نسبت اشکم اگر در دل گوهر گذرد
آنکه رحمت کند آرایش دیوان گناه
[...]
هردم از عمر که بی شاهد و ساغر گذرد
آزمودیم به یک عمر برابر گذرد
آفتابی است رخت کز زنخ ابروی و زلف
همه بر سنبله و دلو و دو پیکر گذرد
حال دل با سپه غمزه چه محتاج بیان
[...]
طرب افسرده کند دل چو ز حدّ در گذرد
آبِ حیوان بکُشَد نیز چو از سر گذرد
من ازین زندگی یک نهج آزرده شدم
قند اگر هست نخواهم که مکّرر گذرد
گر همه دیدنِ یک سلسله مکروهاتست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.