گنجور

 
فروغی بسطامی

ای خوشا رندی که رو در ساحت می‌خانه کرد

چارهٔ دور فلک از گردش پیمانه کرد

سال ها کردم به صافی خدمت میخانه را

تا می صاف محبت در وجودم خانه کرد

دانهٔ تسبیح ما را حالتی هرگز نداد

بعد از این در پای خم، انگور باید دانه کرد

نازم آن چشم سیه کز یک نگاه آشنا

مردم آگاه را از خویشتن بیگانه کرد

چشمهٔ خورشید رویش چشم را بی تاب ساخت

حلقهٔ زنجیر مویش عقل را دیوانه کرد

من که در افسون گری افسانه‌ام در روزگار

نرگس افسون گر ساقی مرا افسانه کرد

دامن آن گنج شادی را نیاوردم به دست

سیل غم بیهوده یکسر خانه‌ای ویرانه کرد

سر حق را بر سر دار فنا کرد آشکار

در طلب منصور الحق همت مردانه کرد

آن چه با جان فروغی کرد حسن روی دوست

کی فروغی شمع با آتش به جان پروانه کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جامی

وه که آن ترک پری پیکر مرا دیوانه کرد

آشنا ناگشته از عقل و خرد بیگانه کرد

هر مسلمانی که شکل آن بت بدکیش دید

پشت بر محراب و مسجد روی بر بتخانه کرد

آن که هر جا قصه لیلی و مجنون خواندی

[...]

اهلی شیرازی

پیش اغیار آن پریرخ تا دو سنبل شانه کرد

هردو عالم را پریشان بر دل دیوانه کرد

روی و مویش فتنه اما چشم او مردم کش است

با شهیدان هرچه کرد آن نرگس مستانه کرد

نام من از گوشه گیری گم چو مجنون گشته بود

[...]

صائب تبریزی

ناله نی بند بندم را زهم بیگانه کرد

این صفیر آتشین جان مرا پروانه کرد

تا قیامت جوهر تیغ زبانها می شود

عشق چون فرهاد و مجنون هر که را افسانه کرد

پیش آن لبها که نی در ناخن شکر شکست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

جامه باف امرد خط رخسار خود را شانه کرد

عشقبازان را اصول شانه اش دیوانه کرد

بیدل دهلوی

حرف پیری داشتم لغزیدنم دیوانه کرد

قلقل این شیشه رفتار مرا مستانه کرد

با رطوبتهای پیری برنیامد پیکرم

از نم این برشکال آخر کمانم خانه کرد

دل شکستی دارد اما قابل اظهار نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه