گنجور

 
جامی

چیست می دانی صدای چنگ و عود

انت حسبی انت کافی یا ودود

نیست در افسردگان ذوع سماع

ورنه عالم را گرفته ست این سرود

آه ازین مطرب که از یک نغمه اش

آمده در رقص ذرات وجود

جای زاهد ساحل وهم و خیال

جان عارف غرقه بحر شهود

هست بی صورت جناب قدس عشق

لیک در هر صورتی خود را نمود

در لباس حسن لیلی جلوه کرد

صبر و آرام از دل مجنون ربود

پیش روی خود ز عذرا پرده بست

صد در غم بر رخ وامق گشود

در حقیقت خود به خود می باخت عشق

وامق و مجنون به جز نامی نبود

عکس ساقی دید جامی زان فتاد

چون صراحی پیش جام اندر سجود