گنجور

 
جامی

حلقه گوش تو را هر که بدین لطف بدید

حلقه بندگی عشق تو در گوش کشید

حلقه گوش تو را تا شده ام حلقه به گوش

حلقه سان کار مرا پا و سری نیست پدید

گوشت ای سیمبر از حلقه زر گشت گران

جای آن دارد اگر ناله ما را نشنید

ماند در حلقه گوش تو گرفتار دلم

گرچه بسیار ازان راه برون شد طلبید

زر شد از حلقه گوش تو مرا چهره ولی

نتوان گوهر وصل تو بدین وجه خرید

هر کجا حلقه زدند اهل ملاحت چو دلم

حلقه گوش تو را دید ازان حلقه رمید

گوش کن گوش که از بار غم فرقت تو

حلقه شد قامت جامی و به گوشت نرسید