لب گشادی تا سخن گویی در سیراب ریخت
طره افشاندی که ریزد گرد مشک ناب ریخت
باد گلبو باده گلگون است یا از رشک تو
بوی گل بر باد رفت و رنگش اندر آب ریخت
گر مرا کشتی چه غم کی باشد امکان دیت
گوسفندی را که خونش خنجر قصاب ریخت
نیست جای سجده عابد را ز بس کز دیده خون
با خیال طاق ابروی تو در محراب ریخت
در تن پاکت دل سخت از سپهر بی وفاست
سیم با پولاد در یک قالب آن قلاب ریخت
وقت من از چاشنی شربت دردت خوش است
وقت آن کس خوش که در کام من این جلاب ریخت
کلک جامی نخل مریم شد که چون جنبش نمود
تازه و تر میوه ها پیراهن احباب ریخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خط تو در دامن گل سنبل سیراب ریخت
بر بیاض صفحه خورشید مشک ناب ریخت
یک ورق ز اوصاف حسنت خواند بلبل در چمن
دفتر گل را صبا بر هم زد و در آب ریخت
خالهایت در خم ابرو چو شبگون دانه هاست
[...]
تیره گشتم هر که آب اندر شراب ناب ریخت
چیست غیر تیره گی آن کو بآتش آب ریخت
وه که ممکن نیست دیگر چشم را دیدن به خواب
کز خیال لب نمک آن مه به جای خواب ریخت
یار شد مهمان من وز گریه شادی دو چشم
[...]
آن که رنگ خط به رخسارش ز مشک ناب ریخت
خار در پیراهن خورشید عالمتاب ریخت
چون شفق رنگین ز روی خاک می خیزد غبار
غمزه او بس که خون خلق را چون آب ریخت
می توان صد نامه انشا کرد از راه نگاه
[...]
عشق نیرنگ تغافل با دل بیتاب ریخت
همچو گرد سرمه از چشم غزالم خواب ریخت
از شکست خاطر ما عشق نقصانی نکرد
گرد این ویرانه گل در دامن سیلاب ریخت
دید تا دیوانه خود را ز موج آشفته موی
[...]
جوش اشکم از شفق بر آسمان خوناب ریخت
شیشهٔ رنگم شکست و بر زمین مهتاب ریخت
پرتوی از آتش خوی تر بر کهسار تافت
از دل خارا شرر چون قطره های آب ریخت
دور از آن خاک سر کوبسکه می پیچم به خویش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.