این همه خونابه کاندر چشم گریان من است
گشته پیدا از جراحت های پنهان من است
قاصدی کاید ز جانان بهر قتل دیگری
قاصد جانان مگو کو قاصد جان من است
پرده از راز دلم چون غنچه برخواهد گرفت
چاک ها کز شوق آن اندر گریبان من است
خواب دیدم دوش کان لب می گزم اینک هنوز
در لبش مانده نشان زخم دندان من است
می شوم خاک رهت ای باد گرد من ببر
هر کجا جولانگه سرو خرامان من است
هر شب از تسبیح خود فوج ملک مانند باز
بس که بر اوج فلک فریاد و افغان من است
از جگر جامی کباب آور ز خون دل شراب
کامشب آن خوانخواره بدمست مهمان من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به بیان احساسات عمیق و درد خود میپردازد. او از خونابههایی که نشانهی جراحتهای پنهان در دلش هستند صحبت میکند و به قاصدی اشاره میکند که پیامهایی از معشوقش میآورد، اما خود او غمش را بیشتر حس میکند. او از شوق و عشق سخن میگوید که در وجودش جاری است و اشاره به خاطراتی میکند که زخم دندان معشوق هنوز در ذهنش باقیاست. شاعر همچنین تمایل خود را به فدای معشوق نشان میدهد و از درد و فریادهای شبانهاش میگوید که چون تسبیحها در فضا پخش میشوند. در نهایت، او از شراب دل، که نماد عشق و درد است، سخن میگوید و آن را به مهمانی شبیه میکند که بر خوان بینهنگش نشسته است.
هوش مصنوعی: این همه اشک که از چشمان گریان من میریزد، ناشی از زخمهای پنهانی است که در دل دارم و به وضوح نمایان شدهاند.
هوش مصنوعی: به کسی که از طرف محبوب برای انجام کار دیگری میآید، نگو که او قاصد محبوب من است، چون او فقط برای خیانت و آسیب به دیگری آمده است.
هوش مصنوعی: پرده از دل من برداشته میشود، مانند غنچهای که شکفته میشود، و چاکهایی که از شوق در دلم وجود دارد، در گریبان من نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: دیشب خواب دیدم که لب زیبایی را میگزم و حالا هنوز اثری از زخم دندانم بر روی آن لب باقی مانده است.
هوش مصنوعی: میخواهم خاک راه تو شوم و ای باد، مرا به هر جا ببر؛ جایی که آرامش و زیبایی من در آنجا است.
هوش مصنوعی: هر شب، با زنجیره دعاهای خود، گروهی از فرشتگان همچون پرندگان به آسمان پرواز میکنند و فریاد و نالههای من به عرش آسمان میرسد.
هوش مصنوعی: از دل و جانم برای تو نوشیدنی به همراه آتش آوردهام، امشب روحِ شادابِ مهمان من در حال مستی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن که آتش افکند درخلق جانان من است
وانکه می سوزد از آن رویش همین جان من است
تا شدم دیوانه پیشم قصر شه ویرانه است
کآسمان فیروزه ای ازطاق ایوان من است
عشق ورزیدم نهان ای وای بر من کین زمان
[...]
گر رقیبش دشمن جان است رضوان من است
ورهمه مالک بود در راه او جان من است
آب حیوانی کزو شد زنده ی جاوید خضر
گر زمن پرسند خاک کوی جانان من است
من چه غم دارم اگر بر چشم اهل روزگار
[...]
آن سوار کج کله کز ناز سلطان من است
بس خرابی ها کز او، در جان ویران من است
خون من در گردنم، کامروز دیدم روی او
چنگ من فردای محشر هم به دامان من است
هر که در جا حور دارد، خانه پندارد بهشت
[...]
دیوانهام وین عقل کل طفل دبستان من است
روحالقدس بر لوح دل کمتر ثنا خوان من است
تا مشتری شد دلبرم فارغ ز حوض کوثرم
مه را گریبان میدرم، مه در گریبان من است
من چون خلیفه زادهام، اندر ولایت حاکمم
[...]
یار اگر زان رقیبان و گرزان من است
گنج مهر او که مقصودست در جان من است
آب حیوان کز لطافت مرده را جان میدهد
گر خرامد بر زمین سرو خرامان من است
در جهان یک روز اگر طوفان نوح افتاده است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.