لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
جامی

ابروی خوشت که ماه عید است

انگشت‌ نمای اهل دید است

از روی تو عید عاشقان را

صبحی به مبارکی دمیده‌ست

هر سال یکیست عید روزه

ما را همه روزه از تو عید است

شد عید من از رخت خجسته

زین عید خجسته‌تر که دیده‌ست؟

گفتی ز غمت به جان رسانم

عیدی ز توام همین رسیده‌ست

خیاط زمانه خلعت لطف

بر قامت دلکشت بریده‌ست

بی وعده وصل مژده عید

بر جامی خسته دل وعید است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

گرمابه سه داشتم به لوهور

وین نزد همه کسی عیان است

امروز سه سال شد که مویم

ماننده موی کافرانست

بر تارک و گوش و گردن من

[...]

سنایی

زان چشم پر از خمار سرمست

پر خون دارم دو دیده پیوست

اندر عجبم که چشم آن ماه

ناخورده شراب چون شود مست

یا بر دل خسته چون زند تیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
خاقانی

آن کز می خواجگی است سرمست

بر وی نزنند عاقلان دست

بی‌آنکه کسی فکند او را

از پایهٔ خود فروفتد پست

مرغی که تواش همای خوانی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
سید حسن غزنوی

ذاتی که چو بخت نور جان است

جانی که چو بخت خود جوان است

از لطف بهار در بهار است

وز فضل جهان در جهان است

در ناصح دین مگر یقین است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه