تو را صباحت ترک و فصاحت عرب است
ملاحتی که میان عجم چنان عجب است
صحیفه ای ست وجود تو پر لطیفه حسن
که از اصول صفات کمال منتخب است
مهت پدر شد و خورشید جد تعالی الله
تو را میان بتان این چه رفعت نسب است
کجا رسد به تو کس چون تو را به هر سر موی
هزار خوبی موروث و لطف مکتسب است
تو آن زلال حیاتی که داده جان از شوق
به وادی طلبت صد هزار تشنه لب است
نه ایم با سگ تو در مقام ترک ادب
اگر چه ترک ادب پیش دوستان ادب است
ز شوق لعل تو صد خم و جام را جامی
ز باده ساخت تهی و هنوز در طلب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و کمال وجود یک شخص است که به صفات و ویژگیهای خاص او اشاره میکند. شاعر بیان میکند که این فرد بهخاطر نیاکانش و صفات برجستهاش، در میان دیگران متمایز است و چهرهای زیبا و دلربا دارد. همچنین به عشق و شوقی که دیگران به او دارند اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که هیچکس نمیتواند به مقام او برسد. در نهایت، شعر به پرهیز از بیاحترامی و ادای ادب در برابر او و توصیف عشق به او که دریغی در میان عاشقان ایجاد کرده، میپردازد.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو مانند زیبایی ترکها و سخن گفتن تو همچون عربهاست، این جذابیتی که در بین غیر عربها وجود دارد، واقعاً شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: وجود تو مانند کتابی است پر از لطافت و زیبایی، که شامل بهترین ویژگیهای کمال است.
هوش مصنوعی: تو دارای نسبی والا هستی، چون پدرت همچون ماه و جدت چون خورشید میدرخشد، و در میان بتان، تو مقام بلندی داری.
هوش مصنوعی: هیچکس به زیبایی و خوبی تو نمیرسد، زیرا تو در هر رشته از وجودت هزاران ویژگی نیکو و لطفی که بهدست آوردهای و به ارث بردهای، داری.
هوش مصنوعی: تو مانند آب زلال و حیاتی هستی که جان بسیاری از تشنهلبان را به شوق وارد مسیر جستجوی خود کردهای.
هوش مصنوعی: ما در مرتبهای نیستیم که با سگ تو بیادبی کنیم، هرچند بیادبی در مقابل دوستان، خود نوعی ادب به حساب میآید.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و شوق به لعل (که نماد زیبایی و عشق است) صد خم و جام برایم فراهم کردهاند، اما هنوز هم در پی یافتن چیزی فراتر از این نوشیدنیها هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
میان چرخ و میان ملاعبش گه لعب
جهان و ملک جهان هر دود ا و یک ندبست
ز عقدهاش باسلام در گشایشهاست
[...]
چنین که تشنه بخون لعل یاربی سبب است
هلاک ما عجبی نیست زندگی عجب است
من از ادب نشمارم سگ درت خود را
که آدمش نشمارند هرکه بی ادب است
اگرچه خاک شدم رخ متاب ای خورشید
[...]
ز روزگار وفا خواهی؟ از تو این عجب است
که در مکیدن خون تو روز و شب دو لب است
نداده است کسی را مراد دنیاپرست
همیشه شوهر غداره جهان عزب است
زده جریب سرایی بتنگ و، زین غافل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.