چنین که تشنه بخون لعل یاربی سبب است
هلاک ما عجبی نیست زندگی عجب است
من از ادب نشمارم سگ درت خود را
که آدمش نشمارند هرکه بی ادب است
اگرچه خاک شدم رخ متاب ای خورشید
که ذره ذره غبارم هنوز در طلب است
به مجلسی که بود هزار دل پرخون
چه جای ساغر عیش و پیاله طرب است
ز استخوان چه عجب در رطب کزوما را
بجای مغز ز پیکان در استخوان رطب است
فکند از آن سخنت شور در عجم اهلی
که چاشنی حدیث تو از شه عرب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق عشق و طلب میپردازد. شاعر از تشنگی برای وصال محبوب و غم جانکاه جدایی میگوید و زندگی را عجیبی میداند که در آن عشق، انسان را ناقص و بیصبر میکند. او به ادب و شخصیت اشاره میکند و بیان میکند که هرکس بیادب باشد، نباید به شخصیتش توجه کرد، حتی اگر در جامعه محترم باشد. همچنین، شاعر به زیبایی و جاذبهی محبوبش اشاره میکند و میگوید که حتی با وجود اینکه به خاک میکوشد، هنوز در جستجوی اوست. فضای melancholy در شعر به وضوح حس میشود، بهویژه در مقایسهی عشق با عیش و نوش. به طور کلی، شعر حول محور عشق، طلب، ادب و غم جدایی میچرخد.
هوش مصنوعی: چنان که کسی که تشنهی خون لبهای محبوب است، نمیتواند به سرنوشت خود شکایت کند زیرا که ما به این دلیل به سوی هلاکت میرویم. در واقع، زندگی خود بسیار شگفتانگیز و عجیب است.
هوش مصنوعی: هرگز خود را به خاطر ادب و نزاکت پایین نیاور، زیرا کسانی که بیادب هستند، ارزش آدمی را نمیدانند.
هوش مصنوعی: هرچند که به خاک تبدیل شدم و از تو فاصله گرفتهام، ای خورشید، حتی اکنون هم ذرات غبارم به دنبال توست و نمیتواند از تو روی برگرداند.
هوش مصنوعی: در مجلسی که هزاران دل به خاطر عشق و غم در عذابند، چه جایی برای شادی و خوشگذرانی و نوشیدن شراب است؟
هوش مصنوعی: درخت رطب (خرما) به دلیل وجود مغز درون میوهاش به خوبی هویدا است. این در حالی است که از استخوان، انتظار نمیرود که چیزی متفاوت از آنچه که درونش وجود دارد بیرون بیاید. از آنجایی که رطب میتواند حاوی چیزهای خوبی باشد، نباید تعجب کرد که گاهی ویژگیهای مثبتی از دل آن بیرون آید.
هوش مصنوعی: سخنان تو در دل مردم غیرعرب شور و هیجان ایجاد کرده است، زیرا محتوای گفتارت از پادشاه عرب تأثیر گرفته و جذابیت خاصی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
میان چرخ و میان ملاعبش گه لعب
جهان و ملک جهان هر دود ا و یک ندبست
ز عقدهاش باسلام در گشایشهاست
[...]
تو را صباحت ترک و فصاحت عرب است
ملاحتی که میان عجم چنان عجب است
صحیفه ای ست وجود تو پر لطیفه حسن
که از اصول صفات کمال منتخب است
مهت پدر شد و خورشید جد تعالی الله
[...]
ز روزگار وفا خواهی؟ از تو این عجب است
که در مکیدن خون تو روز و شب دو لب است
نداده است کسی را مراد دنیاپرست
همیشه شوهر غداره جهان عزب است
زده جریب سرایی بتنگ و، زین غافل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.