تو را صباحت ترک و فصاحت عرب است
ملاحتی که میان عجم چنان عجب است
صحیفه ای ست وجود تو پر لطیفه حسن
که از اصول صفات کمال منتخب است
مهت پدر شد و خورشید جد تعالی الله
تو را میان بتان این چه رفعت نسب است
کجا رسد به تو کس چون تو را به هر سر موی
هزار خوبی موروث و لطف مکتسب است
تو آن زلال حیاتی که داده جان از شوق
به وادی طلبت صد هزار تشنه لب است
نه ایم با سگ تو در مقام ترک ادب
اگر چه ترک ادب پیش دوستان ادب است
ز شوق لعل تو صد خم و جام را جامی
ز باده ساخت تهی و هنوز در طلب است