هر که را عقل خرده بین باشد
پیش وی این سخن یقین باشد
کاسمان و زمین و هر چه در او
باشد از جسم و جان چه کهنه چه نو
نیست آن را ز صانعی چاره
که بود فیض بخش همواره
خانه بی صنع خانه ساز که دید
نقش بی دست خامه زن که شنید
هر چه آورده سوی هستی پی
یافته هستی و بقا از وی
نه عرض ذات او و نی جوهر
هر چه بندی خیال ازان برتر
همه محتاج او نشیب و فراز
و او مبرا ز احتیاج و نیاز
اول او بود و کاینات نبود
یافت زو جمله کاینات وجود
آخر او ماند و نماند کس
کنه او را جز او نداند کس
از همه در صفات و ذات جدا
لیس شی ء کمثله ابدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.