گنجور

 
جامی

جغد مسکین نشسته پهلوی باز

چون از آنجا دهندشان پرواز

باز سازد ز قصر شه خانه

جغد پرد به کنج ویرانه

میل هر کس به سوی مسکن اوست

روی هر مرغ در نشیمن اوست

جوان به وقتی که مصحلت بینند

صوفیان از سماع بنشینند

خادم مطبخ آورد به میان

بهر اطعام قوم سفره و خوان

سفره ای از حرام مالامال

همه چیزی در او به غیر حلال

نانش از گندمی که شحنه شهر

از فقیران ده گرفته به قهر

گوشت زان گوسفند صحرایی

که ربوده ست ترک یغمایی

خود به حرمت از آنچه کردم فاش

صد ره افزون دگر حوایج آش

وجه حلوا و خرج پالوده

داده تردامنان آلوده

میوه از بوستان بیوه زنان

کند زانجا به غصب میوه کنان

شیخ و یاران او به شهوت و آز

چون به سفره کنند دست دراز

زند آنسان شره بر ایشان راه

که فرامش کنند بسم الله

آن یکی را گرفته تلواسه

که خورد بیشتر ز همکاسه

لقمه را از شتاب کم خاید

کار دندان به معده فرماید

وان دگر یک نهفته می نگرد

لقمه و چمچمه اش همی شمرد

گر کند در حساب چمچه غلط

گوید او را هزار گونه سقط

کانچه کردی خلاف سنت بود

توبه کن از خلاف سنت زود

کند اظهار بخل و ضنت را

لیک سازد بهانه سنت را

می نهد آن دگر ز نفس دغل

لقمه لقمه در آستین و بغل

که تبرک ز خوان درویشان

می برم بهر خانه و خویشان

هست این لقمه مایه برکات

هر که این لقمه خورد یافت نجات

باشد این مقتضای طبع خسیس

لیک بر حاضران کند تلبیس

چون شکم ز آش و نان بینبارند

سفره را از میانه بردارند

شیخ بهر فتوح زمره خاص

فاتحه خواند آنگهی اخلاص

لیکن آن فاتحه ز کبر و ریا

نرود از بروتشان بالا

باد انفاسشان ز نفس تباه

چون نیابد به سوی بالا راه

گند لعنت شود فرود آید

سبلت و ریششان بیالاید

چون که بنمود اذا طعمتم رو

کار بندند امر فانتشروا

همه با معده های آگنده

همه با خاطر پراگنده

شکم همچو طبل پیش نهند

روی در خوابگاه خویش نهند

نه ز انوار ذکرشان شرری

نه ز حال سماعشان اثری

حاصل ذکر درد گردن و سر

اثر رقص ضعف پشت و کمر

اکلشان هم نتیجه تازه

ندهد غیر خواب و خمیازه

صحبت پاکشان ز صدق و وفاق

مایه صد هزار کذب و نفاق

روز دیگر ازین قیاس بگیر

نیست حاجت که من کنم تقریر

روز و شب کار این و پیشه چنین

آه اگر بگذرد همیشه چنین

نجنا رب من تدلسنا

و قنا من شرور انفسنا

ثم من سیئات اعمال

انتشت من هنات احوال

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode