گنجور

 
جامی

رقص ناقص به سوی نقص بود

جنبش کاملان نه رقص بود

می زند مرغ جانشان پر و بال

تا رهد باز ازین حضیض وبال

گرچه هر روز یک صدا و ندا

به هوای سماع جسته ز جا

آن یکی بر فلک کشیده ردی

وان دگر رفته تا به تحت ثری

آن یکی سوده سر به چرخ برین

وان دگر رخت برده زیر زمین